دانلود رایگان مقاله علل سقوط رژیم پهلوی

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن دانلود رایگان مقاله علل سقوط رژیم پهلوی :

علل سقوط رژیم پهلوی
تمرکز هرم قدرت سیاسی در شخص شاه
دوران سلطنت محمد رضا شاه را می توان به دو دوره عمده تقسیم کرد

دوران اول از ابتدای کسب قدرت در سال 1320 تا سال 1334 است.این دوران که متشنجترین دورههای حیات سیاسی ایران محسوب می شود, شاه فاقد قدرت و اختیاری است که در
دوره دوم حیات سیاسی خود کسب می کند.این دوران شامل دو سال و نیم نخست وزیری مصدق نیز می باشد.مصدق با سلب قسمت اعظم اختیارات شاه, ضعیف ترین دوران سلطنت را فراهم آورد.دوران دوم که از سال 1334 آغاز می شود و به مدت 23 سال تا زمان سقوط شاه ادامه دارد, دوران حکومت مطلقه شاه در ایران است.در این دوران به موازات وابستگی شاه به آمریکا به میزان بیگانگی اش از مردم افزوده می شود.طی این دوران در واقع آمریکا قدرتمندترین حامی شاه در برخورد با مسائل گوناگون می شود. به عبارتی, تکیه به ایالات متحده هم پشتیبانی سیاسی برای شاه فراهم می کند و هم پشتیبانی روان شناختی. (1)

شاه طی دوران حکومت 37 ساله خود بطور دایم کنترل خود را بر جامعه و سیاست ایران افزایش داد.بر اساس گفته یک ناظر آمریکایی (تمام دوران حکومت, شاه را به استثنای برخی دورههای موقت عقب نشینی, می توان به صورت ربع قرن حکومتی تصور کرد که در آن بوروکراسی نظامی و دولتی به طور دایم کنترل خود را بر فعالیتهای مردم سراسر ایران تنگتر و شدیدتر ساختهاند و همزمان با آن نیز به صورتی خستگی ناپذیر قدرت خود را در راس این بوروکراسی تشدید کرده است. (2)
طی این دوران شاه برای حفظ رژیم خود, متکی به ترکیبی از (سرکوب) و (جلب همکاری) بود. (3)

از یک طرف همه گونه مخالفت را سرکوب می کرد و از طرف دیگر به عنوان یکی از تاکتیکهای مهم خود شاه به گونه ماهرانهای مخالفان خود را انتخاب می کرد و آنها را به عنوان نخبگان سیاسی جذب میکرد, برخی از اعضای پیشین حزب کمونیست و سازمان دهندگان برنامه های ضد شاه در خارج از کشور به این عنوان, پستهای مهمی را در دستگاه دولتبه دست آوردند. (4)
طی دوران سلطنت محمد رضا شاه, هر چند که نهادها و رویههای به ظاهر دمکراتیک هنوز در جامعه وجود داشت, – از جمله انتخابات قانونگذاری, کنترل قوه قانون گذاری بر مجریه و حتی احزاب سیاسی – ولی این نهادها در واقع به پوسته غیر کار آمدی تبدیل شده بودند.با گذشت زمان, سیاست گذاری دولت روز به روز متمرکزتر شد و هر چه بیشتر جنبه شخصی به خود گرفت.شاه در تمامی جنبه های عمده سیاست گذاری دولت درگیر می شد و در مسائلی از این قبیل که ارگانهای دولتی کدام خط مشی را دنبال کنند, چه کسانی به مناصب مهم دیوانسالاری منصوب شوند, مجلس چه لایحه هایی را تصویب کند, تصمیم می گرفت. (5) شاه بلند پایهترین کادرهای دولتی را خود تعیین و یا از کار برکنار می کرد.به نحو قابل ملاحظهای سیاستی که نا امنی شخصی را در بالاترین سطوح سیستم ترویج می داد, حفظ می کرد و به گونه مؤثری افراد را از کسب یک پایگاه و یک جای پای محکم در عرصه قدرت ایران به دور نگه می داشت. (6)

ساختار رسمی دولت ایران شامل یک چوب بست لرزان از نهادهایی بود که در حول شخص شاه ساخته شده بود. (7) به خاطر نقش برجسته شاه در تصمیم گیری, ارگانهای دولتی کمتر اقتدار مستقلی داشتند یا هیچ گاه نداشتند.پس از اوایل دهه 1340, نخست وزیران را انحصارا شاه بر می گزید و مجلس به رغم حقوقش در قانون اساسی, فقط نقش نمایش در این فرآیند بازی می کرد.بنابر این, نخست وزیر و کابینهاش ابزاری برای اجرای تصمیمهای شاه شدند. (8)

به این ترتیب, به مرور از اقتدار و اختیارات نهادهای سیاسی و اجتماعی که در جامعه جا افتاده بود, کاسته شد و بر اختیارات قوه مجریه و شخص شاه افزوده شد و حکومت فردی به تدریج همه جاگیر شد.
شاه می کوشید با پرداخت حقوق خوب به مقامهای دولت و تحمل فساد, وفاداری آنها را تقویت کند و از نیروهای امنیتی و نوعی کابینه سایه که از نزدیکترین مشاورانش تشکیل می شد, برای مراقبت از وفاداری و کارآیی مقامهای دولت استفاده می کرد.این اقدامها, به شاه کنترل شخصی گستردهای بر مقامهای دولتی می بخشید و به این ترتیب, توانایی عمل مستقل را در آنان بیشتر تضعیف می کرد. (9) مراکز قانون گذاری در ایران نیز از اوایل دهه 1340 از اقتدار واقعی برخوردار نبودند و صرفا به عامل تایید سیاستها و تصمیمهای شاه تبدیل شده بود.

همانطور که قبلا متذکر شدیم یکی از ویژگیهای عمده سیستم سیاسی ایران در دوره حکومت محمد رضا آن بود, که علی رغم وجود یک سیستم حزبی دولتی از سال 1336 هر نوع فعالیت سیاسی مستقل ممنوع شده بود. (10) در این سال شاه به توصیه آمریکا و بریتانیا به تقلید از سیستم پارلمانی وست میتسستری تصمیم گرفت که حزب رسمی ملیون و مردم را تاسیس کند.این در حالی بود که نیروهای امنیتی, مخالفان را از ایجاد احزاب دیگر مانع می شدند و دو حزب یاد شده را به عنوان محملهایی جهت مشارکت مردم در سیاست تبدیل می کردند.ولی واقع امر آن که جاذبه عمده این احزاب سود بردن از فرصتها و امکانات و پیشرفت در عرصه های مختلف بود تا مشارکت در امر سیاسی.بعدها حزب ملیون به عنوان حزب طرفدار دولت, جای خود را به حزب ایران نوین داد. (1342) .این حزب برنامه انقلاب سفید را جزو آرمانهای خود قرار داد و به سرعت تبدیل به زائدهای از حکومت شد.این حزب نیز همانند سلف خود, فاقد هر گونه مشروعیت مردمی بود.

احزاب صرفا ابزاری بود جهت جلب رضایت از رژیم و اعلام وفاداری نسبت به آن و حد اکثر نردبان ترقی برای اعضای آن.در واقع نه به عنوان مکانی جهت مشارکت سیاسی مردم و نه به عنوان نمودهایی از دموکراسی تشکیل شده بود.

بین سالهای 1350 تا 1355 بخصوص حکومت ترور و شکنجه بیش از پیش حاکم شد.صدها نفر اعدام شدند و هزاران نفر زندانی. در این دوران, بویژه نهادهای مذهبی بیش از بقیه مورد تهاجم قرار می گرفت. (11)
به این ترتیب, کنترل دولت بر تمام جنبههای زندگی مردم ایران گسترش یافت.به عنوان یک نتیجه گیری کلی, می توان اظهار داشت که نظام سیاسی ایران, به عنوان یک نظام سیاسی وابسته به یک فرد, از جمله ناپایدارترین نظامهای موجود سیاسی بود. (12) از طرفی دیگر, در حالی که ایران دستخوش دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی شدید شده بود و گروههای تازه سر بلند کرده, خواستار تحرک و مشارکت در فعالیتها بودند, این گروهها بدون جذب در نهادهای سیاسی و یا احزاب, آماده ورود به صحنه سیاسی جامعه بودند.

تمایل شاه به تمرکز امورات در شخص خودش و استفاده از تمامی مظاهر و فعل و انفعالات سیاسی در این راستا یک سیستم قائم به شخص را بوجود آورد که در زمانی که نظام سیاسی پهلوی به حضور و تصمیم گیری قاطع شاه نیازمند بود از آن محروم بود.

در واقع مهمترین شخصیتی که حمایت خود را از نظام سیاسی پهلوی برداشت, در نهایت خود شاه بود.حمایت شاه از نظام سیاسی پهلوی بعد از تمرکز افراطی, به سه طریق برداشته شد.اول او عملا از پرداختن به مسائل روزمره گردش امور نظام دست کشید. دوم شروع به صحبت کردن از روزی کرد که می خواست رسما به نفع پسرش از سلطنت کناره گیری کند. (13) سوم سعی می کرد با شانه خالی کردن از مسؤولیت نابسامانی های جامعه ایران و گذاشتن آن بر عهده نظام پهلوی, حکومت خود را حفظ کند.

لینک کمکی